ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهی کجام کنی
درین جهان غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی
بسم نوای خوش آموختی و آخر عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی
چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
که از ملازمت همرهان جدام کنی
تو خود هر آینه جز اشک و خون نخواهی دید
گرت هواست که جام جهان نمام کنی
مرا که گنج دو عالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیرزم اگر بهام کنی
زمانه کرد و نشد ، دست جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی
هزار نقش نوام در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزل سرام کنی
لب تو نقطه ی پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی....
لبخند تو خلاصه خوبی هاست
لختی بخند خنده گل زیباست
پیشانی ات تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کمان عشق اهورایی
از پشت شیشه دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان است
آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست.... قصر امين پور...
حميدرضا جان!
درسته كه "خوب"به معني واقعي كلمه كم پيدا ميشه،ولي هست....چشمها را بايد شست....جور ديگر بايد ديد...
يه مقدار به دور و برت نگاه كن...از مادر خوبتر سراغ داري؟يا ازپدر مهربانتر؟
این روزا برزخی ام خیلی خرابم داشآكل
یه چیزایی می بینم انگاری خوابم داش آكل
قیصر اون روزا به خون خواهی فرمون می اومد
خود فرمون شده آب منگولی امروز داش آكل
اونی كه اون قدیما یه تهرونو سیا می كرد
سر چارراه شده امروز حاجی فیروز داش آكل
ادما مشتی بودن ناكس و نالوطی نبود
اما امروز لوطی بازی توی قصه ست داش آكل
زیر بازار چه تا چار سوق وتموم سنگلج
اسم تو تو همه جا ورد زبون بود داش آكل
پای هم ادما وامیستادن ومشتی بودن
معرفت تو رفقا خیلی كلون بود داش آكل
اون روزا سید ما واسه خودش قدرتی بود
حالا قدرت شده پول وسكه وزر داش آكل
مرد ومردونگی رو جدی نگیر كه قصه بود
توی طوقی تو گوزنا توی قیصر داش آكل
خواننده:خشايار اعتمادي...آلبوم ليلا
گریه کن تو میتونی،
پیش اون نمیمونی
اون دیگه رفته، بسه تمومش کن….
گریه کن ته خطه
عشق تو دیگه رفته ،
توو دل یکی دیگه نشسته... تمومش کن...
چشم به راه نشین اینجا...
میمونی دیگه تنها....
گریه نکن دیگه اون نمیاد خونه...
دست بکش دیگه از اون...
طفلکی دل داغون...
اون دیگه خوشه... فک نکن حالتو میدونه....
تنها میمونی...
آخه اینو میدونی...
مثل اون پیدا نمیشه
اشکات میریزه...
آخه اون واست عزیزه...
توی قلبت همیشه
یادش میوفتی...
دلت آتیش میگیره...
میگی کاش برگرده پیشت..
راهی نداری
تو باید طاقت بیاری....
آخه میدونی نمیشه
گریه کن.... تو میتونی ،
پیش اون نمیمونی
اون دیگه رفته ، بسه تمومش کن
گریه کن ته خطه
عشق تو دیگه رفته...
توو دل یکی دیگه نشسته ....تمومش کن
چشم به راه نشین اینجا...
میمونی دیگه تنها...
گریه نکن دیگه اون نمیاد خونه
دست بکش دیگه از اون...
طفلکی دل داغون...
اون دیگه خوشه... فک نکن حالتو میدونه....
تنها میمونی...
آخه اینو میدونی...
مثل اون پیدا نمیشه
اشکات میریزه...
آخه اون واست عزیزه...
توی قلبت همیشه
گریه کن.... تو میتونی ،
پیش اون نمیمونی
اون دیگه رفته ، بسه تمومش کن
گریه کن ته خطه
عشق تو دیگه رفته...
توو دل یکی دیگه نشسته ....تمومش کن......
ازاينجا دريافت كنيد
جا مانده ام لعنتی....
نمی دانی "خداحافظت" چند ریشتر بود...
دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه
به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی..
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم
تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم...
دلم... بشکنه حرفی نیست / حقیقت رو ،ازت میخوام
بهم راحت بگو میری / حالا که سرد رویاهام
نمیدونم کجا بود که / دلت رو ، دادی دست اون
خودت ،خورشید شدی بی من / منم ، دلتنگيه بارون
یه بار فکر منم کن که / دلم داغونه داغونه
تو میری عاقبت با اون / که دستام خالی میمونه
دلم بشکنه حرفی نیست / فقط کاش ،لایقت باشه
میرم از، قلب تو بیرون / که عشقش ، تو دلت جا شه
***********
*من همه ی فکر و ذهنم تویی، تمام روزایی که اینجا اومدی ، همه ی ساعتا،همه ی لحظه هاشو، دوباره،دوباره،دوباره مزه میکنم ،میشه بفرمایید که اینجا چی میگذره!؟
**شما هم اگه، احساسی دارید! ، اینو باید بدونید که این پرونده برای من فقط یک پرونده نیست ، همه ی زندگیه منه، همه ی زندگی،…
***********
دلم بشکنه حرفی نیست ....... اگه تو، یارو همراشی
ولی میشد، بمونی و / کمی هم عاشقم باشی
نمیدونم، کجا بود که / دلت رو ،دادی دست اون
خودت ،خورشید شدی بی من / منم دلتنگ یه بارون
همه فکرش شده چشمات / گاهی، دستاتو میگیره
یه وقت تنهاش نذاری که / مثه من، میشه میمیره!
دلم بشکنه حرفی نیست / فقط کاش ، لایقت باشه
میرم از قلب تو بیرون / که عشقش ، تو دلت جا شه....
از اينجا..دريافت كنيد...
يكي هست...تو قلبم...
یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه
نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار دویاره شده همدم این دل دیوونه
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه
یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه میکردم درو که میبست میدونستم که میمیرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلویه راشو بگیرم
میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاکه ساعت رو دیوار
دوباره نمیخوام بشه باور من که دیگه نمیاد انگار ....
از اينجا بشنويد...
میگن هيچ عشقي تو دنيا مثل عشق اولي نيست
ميگذره يه عمري اما از خيالت رفتني نيست
داغ عشق هيچكي مثل اون كه پس ميزنتت نيست
چقده تنها شي وقتي،هيچكسي هم قدمت نيست
ميگن هيچ عشقي تو دنيا مثل عشق اولي نيست
ميگذره يه عمري اما از خيالت رفتني نيست
داغ عشق هيچكي مثل اون كه پس ميزنتت نيست
چقده تنها شي وقتي،هيچكسي هم قدمت نيست
چقده سخته بدوني اونكه مي خوايش نمي مونه
كه دلش يه جاي ديگه است و همه وجودش مال اونه
چقده بده براي اونكه جون ميدي غريبه باشي
بگي مي خوام با تو باشم ،بگه مي خوام كه نباشي
چقده سخته بدوني اونكه مي خوايش نمي مونه
كه دلش يه جاي ديگه است و همه وجودش مال اونه
چقده بده براي اونكه جون ميدي غريبه باشي
بگي مي خوام با تو باشم ، بگه مي خوام كه نباشي....
بگه مي خوام كه نباشي.....
ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهی کجام کنی
درین جهان غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی
بسم نوای خوش آموختی و آخر عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی
چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
که از ملازمت همرهان جدام کنی
تو خود هر آینه جز اشک و خون نخواهی دید
گرت هواست که جام جهان نمام کنی
مرا که گنج دو عالم بهای مویی نیست
به یک پشیز نیرزم اگر بهام کنی
زمانه کرد و نشد ، دست جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی
هزار نقش نوام در ضمیر می آمد
تو خواستی که چو سایه غزل سرام کنی
لب تو نقطه ی پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی....
لبخند تو خلاصه خوبی هاست
لختی بخند خنده گل زیباست
پیشانی ات تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کمان عشق اهورایی
از پشت شیشه دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان است
آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست.... قصر امين پور...
حميدرضا جان!
درسته كه "خوب"به معني واقعي كلمه كم پيدا ميشه،ولي هست....چشمها را بايد شست....جور ديگر بايد ديد...
يه مقدار به دور و برت نگاه كن...از مادر خوبتر سراغ داري؟يا ازپدر مهربانتر؟
این روزا برزخی ام خیلی خرابم داشآكل
یه چیزایی می بینم انگاری خوابم داش آكل
قیصر اون روزا به خون خواهی فرمون می اومد
خود فرمون شده آب منگولی امروز داش آكل
اونی كه اون قدیما یه تهرونو سیا می كرد
سر چارراه شده امروز حاجی فیروز داش آكل
ادما مشتی بودن ناكس و نالوطی نبود
اما امروز لوطی بازی توی قصه ست داش آكل
زیر بازار چه تا چار سوق وتموم سنگلج
اسم تو تو همه جا ورد زبون بود داش آكل
پای هم ادما وامیستادن ومشتی بودن
معرفت تو رفقا خیلی كلون بود داش آكل
اون روزا سید ما واسه خودش قدرتی بود
حالا قدرت شده پول وسكه وزر داش آكل
مرد ومردونگی رو جدی نگیر كه قصه بود
توی طوقی تو گوزنا توی قیصر داش آكل
خواننده:خشايار اعتمادي...آلبوم ليلا
گریه کن تو میتونی،
پیش اون نمیمونی
اون دیگه رفته، بسه تمومش کن….
گریه کن ته خطه
عشق تو دیگه رفته ،
توو دل یکی دیگه نشسته... تمومش کن...
چشم به راه نشین اینجا...
میمونی دیگه تنها....
گریه نکن دیگه اون نمیاد خونه...
دست بکش دیگه از اون...
طفلکی دل داغون...
اون دیگه خوشه... فک نکن حالتو میدونه....
تنها میمونی...
آخه اینو میدونی...
مثل اون پیدا نمیشه
اشکات میریزه...
آخه اون واست عزیزه...
توی قلبت همیشه
یادش میوفتی...
دلت آتیش میگیره...
میگی کاش برگرده پیشت..
راهی نداری
تو باید طاقت بیاری....
آخه میدونی نمیشه
گریه کن.... تو میتونی ،
پیش اون نمیمونی
اون دیگه رفته ، بسه تمومش کن
گریه کن ته خطه
عشق تو دیگه رفته...
توو دل یکی دیگه نشسته ....تمومش کن
چشم به راه نشین اینجا...
میمونی دیگه تنها...
گریه نکن دیگه اون نمیاد خونه
دست بکش دیگه از اون...
طفلکی دل داغون...
اون دیگه خوشه... فک نکن حالتو میدونه....
تنها میمونی...
آخه اینو میدونی...
مثل اون پیدا نمیشه
اشکات میریزه...
آخه اون واست عزیزه...
توی قلبت همیشه
گریه کن.... تو میتونی ،
پیش اون نمیمونی
اون دیگه رفته ، بسه تمومش کن
گریه کن ته خطه
عشق تو دیگه رفته...
توو دل یکی دیگه نشسته ....تمومش کن......
ازاينجا دريافت كنيد
جا مانده ام لعنتی....
نمی دانی "خداحافظت" چند ریشتر بود...
دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه
به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی..
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم
تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم...
دلم... بشکنه حرفی نیست / حقیقت رو ،ازت میخوام
بهم راحت بگو میری / حالا که سرد رویاهام
نمیدونم کجا بود که / دلت رو ، دادی دست اون
خودت ،خورشید شدی بی من / منم ، دلتنگيه بارون
یه بار فکر منم کن که / دلم داغونه داغونه
تو میری عاقبت با اون / که دستام خالی میمونه
دلم بشکنه حرفی نیست / فقط کاش ،لایقت باشه
میرم از، قلب تو بیرون / که عشقش ، تو دلت جا شه
***********
*من همه ی فکر و ذهنم تویی، تمام روزایی که اینجا اومدی ، همه ی ساعتا،همه ی لحظه هاشو، دوباره،دوباره،دوباره مزه میکنم ،میشه بفرمایید که اینجا چی میگذره!؟
**شما هم اگه، احساسی دارید! ، اینو باید بدونید که این پرونده برای من فقط یک پرونده نیست ، همه ی زندگیه منه، همه ی زندگی،…
***********
دلم بشکنه حرفی نیست ....... اگه تو، یارو همراشی
ولی میشد، بمونی و / کمی هم عاشقم باشی
نمیدونم، کجا بود که / دلت رو ،دادی دست اون
خودت ،خورشید شدی بی من / منم دلتنگ یه بارون
همه فکرش شده چشمات / گاهی، دستاتو میگیره
یه وقت تنهاش نذاری که / مثه من، میشه میمیره!
دلم بشکنه حرفی نیست / فقط کاش ، لایقت باشه
میرم از قلب تو بیرون / که عشقش ، تو دلت جا شه....
از اينجا..دريافت كنيد...
ضمن التماس دعا با غزلی از دلسرودههای خودم ، در احیاء سوم با شما همراه میشوم و از اعتباری که نزد حضرتش کسب مینمائید انشاءاله بهرهای نصیب خواهم برد .
امشب همی تا کوی دوست ، با دیدهی تر میروم
با حسرت و آه و فغان ، از خود فراتر میروم
امشب دل رسوای خویش ، از بام او پر میدهم
آتش بجان دارم ولی ، بی بال و بی پر میروم
از طرّه خونریز وی ، فریاد و افغان میکنم
ساقی به بر دارم ولی ، دنبال ساغر میروم
چون بلبلان از داغ گل ، آوای چنگی میزنم
چون عاشقانش از فراق ، راهی صحرا میشوم
از شوق وصل و دیدنش ، با پا و با سر میروم
چنگی به زلفش میزنم ، دلها پر از خون میکنم
با نرگس مجنونکُشاش ، تا کوی داور میروم
هـرگز نگویم بر کسی ، راز سر شوریده را
از مـــدّعـی بیزارم و، دنبــال باور میــروم
تا کی شود اشکم روان ، از هجر یار مهربان
"راضی" ام و سوی خدا ، تا روز محشر میروم
توی ماهیتابه روغن میریزن
اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میكنن
تخم مرغها رو میشكنن و همراه نمك توی ماهیتابه میریزن
چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میكنن
بگذار سرنوشت هر راهی را که می خواهد برود … ما راهمان جداست ،
بگذار این ابرها تا می توانند ببارند ، ما چترمان خداست …
خداوندا ......
قیامتت را بر پا کن!!! تو اگر خسته نشده ای ، ما عجیب خسته ایم ..
جواب داده : شما ؟!
فک و فامیله داریم ؟
خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی ؟ منم گفتم نه !
میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !
فک و فامیله داریم ؟
پسر عموم رفته با دختر خالهش ازدواج کرده . داداشم میگه اینا از کجا همو پیدا کردن ؟!
فک و فامیله داریم ؟
داداش بزرگِ من معمولاً عادت داره وقتی تو خونه هستش کنترل تلویزیون هم دست خودش باشه ، حتی وقتی پای تلویزیون نیس کنترل رو با خودش مییبره که بقیه ، کانال تلویزیون رو عوض نکنن !
یه دفعه من و بابام چند ساعت دنبال کنترل گشتیم و پیداش نکردیم ، آخر سر دیدم داداشم از خواب بیدار شد و اومد نشست پای تلویزیون و کنترل رو از جیبش در آورد
فک و فامیله داریم ؟
پسر داییم یه خرگوش خریده اسمشو گذاشته ببعی
فک و فامیله داریم ؟
از خروپفای بابام فیلم گرفتم نشونش دادم باور کنه شبا خروپف میکنه . بهم میگه : فتوشاپه ! :O
فک و فامیله داریم ؟
مادرم روزی ۱۰ تا میسکال داره !
۸ تاش از خونه خودش به گوشیش زده که پیداش کنه !
۲ تاش هم بابام زده اونم واسه اینکه گوشی مامانم رو پیدا کنه !
تازه میگه یه آیفون باید بخرم
فک و فامیه داریم ؟
منم با حالت عصبانى میگم خواهرمه! مشکلى هست؟
بعد یهو خواهرم میگه :
جناب سروان دروغ میگه !!!
دوست دخترشم ؟؟؟؟
میگم دروغ میگه به خدا جناب سروان ؟
یارو هم مدارک ماشینُ گرفت گفت بیا کلانترى معلوم میشه!!
به خواهرم میگم مرض دارى مگه!!!!
میگه بریم کلانترى بعد بابا اینا بیان دنبالمون مامورِ ضایع بشه یه ذره بخندیم؟؟؟
فک و فامیله داریم ؟
قربان هلالت بروم ای مه شوال
آورده ام از فرط خوشی در دو سه تا بال
سی روز به امید وصالت سپری شد
خم شد کمرم در رمضان همچو یکی دال
گرچه رمضان نیست فراتر زسه ده روز
از بهر من این ماه بُود بیشتر از سال
افطار و سحر گرچه خودم را خفه کردم
اما وسط روز شدم ضایع و بیحال
لاغر شدم و زرد مثال نی قلیان
رخسار من اکنون شده چون خربزۀ کال
یک چیز مرا مایه امید و توان بود
آن عید سعیدی که رسد باز به هر حال
ممنونتم ای ماه شب اول شوال
در آمدنت چون که نفرموده ای اهمال
زیبا تری ای ماه هلالی تو برایم
از ماه شب چارده آن بدرک رمّال
در فطر ببین باز چه سوری بچرانم
هرچند شود این حرکت باعث اسهال
« جاوید» از این روی بُود شاد در این روز
چون باز شکم در جلو واوست به دنبال
خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود
از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود
درب کلاس درس خدا چون گشوده شد
خوش بر مطلبی که قبول انتها بود
عید شما مبارک
از خویش بیزارم و در پیشگاه آقا مقداد عزیز و خانوادهاش خجل وشرمسارم . آخه من مثلاً ، نسبت به اونها ادعای فامیلیت دارم و فراتر از آن مدعی هستم که ارتباط من با این خانواده (خانواده آقای حسن محمدی) بسیار نزدیک و تنگاتنگ است . و باز خیلی بالاتر از اینها ، به اصطلاح مدیر یه وبلاگ یکوجبی هستم و با تعدادی از جوانهای دور از وطن که مثل خودم با درد غربت آشنا هستند ، دور هم جمع شدیم و لحظه به لحظه عقائد و باورها و نظرات خودمان را رصد میکنیم . ولی آنقدر از هم بیگانه و دوریم که از حالات و حرکات و سکنات و مشکلات هم بی اطلاعیم و آنقدر بی اطلاع و بیگانه که وضعیت و شرائط روحی و جسمی ما (که زیر سقف یک وبلاگ نفس میکشیم ) را دیگرانی که خارج از این سقف هستند میبایست به اطلاع ما برسانند .
بله باید بسیار سخت و جدّی اعتراف کنم که اکنون در حالتی هستم که خیلی بیشتر از خیلی ، از خودم بدم میآید و هرگز خود را نمیبخشم .
شاید بگوئید مگر چه شده است ؟
فکرش را بکنید و ببنید اصلاً جای هیچگونه توجیه برای من مانده است ؟!! خدائیش خیلی رو دارم که میخواهم این قصور اکبر و این نقیصهی کبری را با زبانبازی (بازی الفاظ) فیصله دهم .
حتماً میگوئید : بابا ، جون به سر شدیم ، خب بگو چه مرگته ؟
والله نمیدونم چی بگم و از کجا شروع کنم .
یکساعت بیشتر نیست که از اداره به خانه برگشتم . به محض ورود بهخانه ، خانم خانه بجای سلام با درشتی به من میگه : مگر پسرعمّه مقداد ، نویسنده وبلاگ شما نیست ؟
در جواب میگم : بله مقداد محمدی نویسندهی فعّال این وبلاگ هست .
با کنایه میگه : این چه وبلاگیه که هر روز ساعتها وقت خودتون را براش صرف میکنید ولی از حال هم خبر ندارید .
میگم : چطور مگه ، طوری شده ؟
با بغض میگه : دو هفتهای هست که آقا مقداد با همسر نو عروسش دچار حادثه و تصادف شدهاند و بعد از دو هفته بستری و دارو و درمان به تازگی ترخیص شده و توی خونه در حال استراحتند .
با شنیدن این خبر تمام عالم و هستی روی سرم هوار شد . سخت متاثر شده و به کمک اشک اندکی از تاثرات را کاستم ، ولی شرمندگی و سرافکندگی را چه میتوانستم بکنم . بخصوص در مقابل آقا مقداد .
هیچوقت یادم نمیرود ، دوسالونیم پیش طی پیامکی خبردارشده بودم که مهندس محمدباقر جالوی فوت کرده است . برای حصول اطمینان از خبر ، به همین آقا مقداد زنگ زدم و خبر را جویا شدم . همینکه ایشان اظهار بی اطلاعی کرد من با عصبانیت وی را محاکمه نمودم که چرا نبایستی خبر داشته باشد . هرچند این جوان مودّب و نجیب در مقابل تندی من سکوت کرد و هیچ نگفت . ولی امروز بیخبری دو هفتهای من از حادثهای که او دچارش شده بود به من فهماند که هم دوسال قبل در حق او اجحاف نمودم و هم اکنون با قصور و کوتاهی خویش نسبت به او ستم کردم و میدانم که هرگز و هیچگاه این معصیت عظمی بر من بخشیده نیست که برای یکی از بستگان بسیار نزدیکم حادثهای رخ دهد و اینجانب دو هفته از آن بی اطلاع باشم و بدتر از آن ، بمدت یکماه نوشته و نظری از یکی از نویسندگان در وبلاگ مشاهده نشود و من غفلت نموده و با یک تماس ناقابل تلفن ، از حالش جویا نشوم و در بیخبری مطلق بمانم .
یا مقیل ا لعثرات ، اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم .
زیرا قاعده ( الناس علی دین ملوکهم) و یا ( الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم ) همواره در سرگذشت انسانها تعبیر دائمی یافته و سیطره خویش را بر اندیشه ، گفتار و رفتار جامعه حفظ نموده است .
یکی از مواردی که در تمامی زمانها سکّهاش رونق داشته و هرگز بازارش راکد نبوده ، قضیه هر کسی از ظن خود یار شدن است .
به خاطر دارم پسرعمه عزّت هنگامیکه داشت در دانشگاه شیراز رشته الکترونیک تحصیل میکرد ، به شوخی شعر ( " کوس نو دولتی بر بام سعادت بزنم - گر ببینم که مه نو سفرم باز آمد " ) حافظ را بصورت ( " کوس نود ولتی " ) 90 ولتی میخواند و میگفت ما از بس گرفتار وات و ولت هستیم همه چیز را برقی و الکترونیکی میبینیم .
این خاطره را گفتم تا بدانیم همواره ، هرکس با فضای فکری خودش در هر موردی اظهار نظر میکند و به اینکه منطق و واقعیت چی هست ، زیاد کار ندارد .
دیروز همکارمان که مهندس است و مدیر ، بعنوان مصرفکننده برنج ضمن مقایسه ناشیانه برنج طارم با برنج وارداتی ، میگفت : وقتی بهای برنج وارداتی 2500 تومان است ، قیمت برنج طارم ایرانی چرا باید از آن بیشتر باشد و نهایتاً چنین نتیجه میگرفت که شالیکاران ایرانی گرانفروش و بی انصاف هستند .
توضیح دادم که مهندس جان قیمت تمام شده تولید یک کیلو طارم هاشمی بیشتر از 5000 تومان میشود . درسته که مردم قدرت خرید آنرا با این قیمت ندارند ، ولی چرا واقعیت را کتمان میکنیم و توی سر مال میزنیم .
البته مهندس تقصیری ندارد که اینجوری به قضیه نگاه میکند . این برمیگرده به همون فضای فکری جامعه و سیستم سیاسی و فرهنگی که مهندس جزءیی از آن است .
چند سالی هست که دست اندر کاران ارشد کشور ، علیرغم گرانی ، تورم ، بیکاری ، اعتیاد ، فساد هزار میلیاردی و ...... ، در هوای خودشان هستند و انگاری که همه مردم در گل و بستان زندگی میکنند ، میفرمایند : سالانه دو میلیون شغل ایجاد شده است و یا اینکه تاکنون تحریمها اثری نداشته است و یا اینکه با وجود یارانهها کسی به نان شب محتاج نیست . و گویا خبر ندارند که سالانه یک میلیون نفر بر بیکاران افزوده میشود و یا اینکه با شدت گرفتن تحریمها ، یکسالی هست که یک LC باز نشده و یا اینکه از زمان اجرای هدفمندی یارانه بر تعداد مشمولین و مستحقین فطریه افزوده شده است .
وقتی متولیان امور کشور ما ، تا بدین حد در گمانها و تصورات ذهنی خویش پرسه میزنند و چشم بر واقعیتهای انکار ناپزیر میبندند ، چه انتظاری از ما مردم عادی هست . ماشاءاله همهمان کارشناسیم و مدیر و مدبر و مدعی مدیریت جهانی ، ولی مملکت خودمان هر روز یک مصیبت جدید دارد و کسی هم زیر بار نمیرود . البته مملکت خودمان است اختیارش را داریم و به استکبار هم ربطی ندارد.
فردا چهارم شهریور سالروز پر کشیدن ماث(مهدی اخوان ثالث)است . روحش شاد!
مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوان مردانه سرد است آی !
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای .
من من ، میهمان هر شبت لولیوشی مغموم
منم من ، سنگ تیپا خوردهای رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای
که دلتنگم !
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد
فریبت میدهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
.....................
این سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر ، زنده یا مرده ، به زیر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
زمستان است !
تعداد صفحات : 4
پودر گیاهی ماریانا تنگ کننده واژن
----------------------